اميرعلياميرعلي، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

اميرعلي عشق مامان و بابا

هر شب به دنبال پیشی

امیرعلی عزیزم ؛ از وقتی که پیشی هارو شناختی ، عاشقشون شدی ؛ وقتی یه پیشی میبینی صدای پیشی هارو در میاری. توی کوچمون چند تا گربه هستن که شبا پیداشون میشه .. چند بار بابایی تو رو برده پیششون و تو فهمیدی که پاتوقشون کجاست دیگه از اون به بعد هر وقت شبا از جایی برمیگردیم خونه تو اشاره میکنی به جای پیشی ها و صدای پیشی درمیاری بابایی هم میبرتت تا اونارو تماشا کنی و امون از وقتی که پیشی ها نباشن اونوقته که باید کوچه به کوچه بگردیم تا یه پیشی پیدا کنیم و تو با دیدنش حال کنی ...
25 مرداد 1391

اولین های امیرعلی

اولین لبخند 90/6/2 اولین حمام 90/6/6 اولین سفر هوایی 90/6/31 اولین ماما گفتن 90/8/30 اولین غلت زدن 90/10/30 اولین بوس کردن 90/12/10 اولین چهار دست و پا رفتن 90/12/20 اولین نشستن 90/12/29 اولین مسافرت خوزستان 91/1/3 اولین ایستادن کنار مبل 91/1/6 اولین بای بای 91/1/31 اولین خط خطی با خودکار 91/1/31 اولین زدن برف پاک کن ماشین 91/2/3 اولین نانای 91/2/3 /ا/ولین گفتن گل زمان دیدن فوتبال 91/2/7 اولین دست دسی 91/2/8 اولین گفتن توپ 91/2/9 اولین مسافرت شمال 90/3/9 اولین پارک بازی 91/4/4 اولین دندان امیرعلی 91/4/12 (4تا دندون در مدت 2 هفته در اومد) اولین پایین آمدن از مبل با پای خودش 91/4/15 اولین بالا ...
22 مرداد 1391

حضرت ابوالفضل بفرما نمک!!!

امیرعلی عزیزم دیشب که داشتیم شام میل میفرمودیم ، طبق معمول شما هم از داخل روروئک مشغول تماشای تی وی بودی و مامان مصی داشت بهت غذا میداد که یه دفعه با اون اشاره های معروف و قشنگت دستت رو به سمت سفره گرفتی و با انگشت خوشگلت به یه چیزی اشاره کردی من فکر کردم ماست میخوای یه قاشق ماست آوردم سمت دهنت ولی سرتو کشیدی کنار و دوباره به سفره اشاره کردی   مامان مصی گفت: آب میخواد. منم یه لیوان آب گرفتم جلوی دهنت ولی بازم سرتو کشیدی کنار !!! یعنی چی میخواد ؟ آهان ... نمکدون ...  منم نمکدون رو دادم دستت و با خوشحالی مشغول خوردن در نمکدون شدی مثل اینکه خیلی بهت خوش گذشته بود و از مزه شورش راضی بودی و از اونجایی که خیلی مهربونی و همیشه میخو...
17 مرداد 1391

شیطنت های امیر علی

امیرعلی عزیزم چند روزیه که خیلی شیطون شدی و داری مامانی و بابایی رو اذیت میکنیا از وقتی که یاد گرفتی از مبل بری بالا همش باید دنبالت راه بریم تا خدای نکرده برات اتفاقی نیفته وقتی از مبل میری بالا کلی ذوق میکنی و خوشحال میشی چند وقت دیگه هم از مبل میری روی اوپن و از اونجا هم روی ماکروفر و از روی اون هم میری روی یخچال :)) نمیدونم چه علاقه ای به آشپزخونه داری ؟!!! از دستت یه مبل راحتی گذاشتیم دم در آشپزخونه تا نتونی بری دیروز مامانی گفت از مبل رفتی بالا و از اونورش اومدی پایین و رفتی تو آشپزخونه!!!! کنترل های تلویزیون . ماهواره و سی دی پلیر رو هم که جلوی دستت ببینی، در باطریشون رو در میاری و میندازی اینور اونور هر وقت هم که داریم خو...
1 مرداد 1391
1